سفارش تبلیغ
صبا ویژن

لاله های سرخ

آگاه باشید که ما سرباز خمینی بزرگ هستیم و ما کفن شهادت همان لباس بسیجی است پوشیده ایم و در دریای خون شنا میکنیم تا به ساحل آزادی برسیم.شهید حاج علی محمدی پور سال 1338 در روستای دقوق اباد رفسنجان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدائی را در سه قریه شروع کرد. اما به علت دوری راه ومشکلات دیگر مجبور شد مدتی ترک تحصیل کند سپس به همراه دوستش به یزد آمد .
به زودی علی به مطالعه جدی کتابهای مذهبی روی آورد و با اوج گیری حرکت مردم در سالهای 55 و 56 به مبارزان مسلمان پیوست. شهرهای استان خوزستان و کرمان خاطرات زیادی از فعالیتهای سیاسی ومسلحانه علی در سال های انقلاب دارند.
علی بعد از انقلاب عازم کردستان وسپس جبهه های جنگ جنوب شد از آن زمان تا آخر عمر پر برکتش همواره در جبهه بود.
سال 1361 به جبهه اعزام و در عملیاتهای متعددی شرکت کرد.ایشان در سال 63 در عملیات بدر فرمانده گروهان بود وسپس جانشین فرمانده گردان شد و تا عملیات والفجر 8 در این مسئولیت ماند.
وی در تاریخ 1365/10/19 در حالی که فرمانده گردان 412لشکر41ثارالله را عهده دار بود، در منطقه شلمچه به شهادت رسید.

وصیت نامه شهید حاج علی محمدی پور:
خدایا اگر چه لیاقت بندگی و رزمندگی در راهت را ندارم اما آمدم به این میدان نبردبا کفر با آنان که مخالفت با دین تو را میکنند.
آمدم با آنانی بجنگم که عزت و شرافت اسلام را مورد هجوم قرار دادند با تمام تجهیزاتی که ابر جنایتکاران در اختیارشان گذاشتند خدایا تو شاهدی که به صغیر و کبیر ما رحم نکردند و با مردم ما چه کردند با اسلام و قران و مساجد تو چه کردند.
خدایا تو را شکر میگوییم که این راه را یعنی جهاد در راهت را نصیب این بنده بی لیاقت نمودی. خدایا دوستان و عزیزانم همه رفتند من ماندم با روی سیاه و خجالت از خودت. ای کسی که راه اسلام و دینت را به من نشان دادی. پایان راه را شهادت را روزیم فرما که سخت در فراق تو می سوزم در فراق بندگان مخلصت که به سوی تو آمده اند یعنی برادران همسنگرم و توانی برایم نمانده . فراق خودت -فراق دوستانم آنان که به عشق تو سوختند .

خدایا خودت خوب میدانی که زندگی تلخ ترین چیز برایم شده از همه چیز دنیا استعفا داده ام لحظه ایی نیست که مرگ از نظرم دور شود .نزدیک بودنش را احساس میکنم اما یک دلهره ای دارم از اینکه کشته شوم و شهید نباشم وای بر من .....

خداوندا بارها آمدم و برگشتم اما به حق خودت و رسولت و علی و فاطمه ات و همه ی ائمه قسمت میدهم که حالا دیگر با من آشتی کن.میدانم بنده ی بدی بودم.میدانم ولی تو خوبی تو بزرگی تو کریمی تو رحمان و رحیمی با عدالت با من رفتار مکن بلکه با فضلت رفتار کن اگر با ریخته شدن خون ما اسلام حاکم میگردد پس ای دژخیمان کافر با گلوله های خود ما را نقش زمین سازید.ای توپ ها ,خمپاره ها ای موشک ها آماده ی به خون غلتیدنیم.
اسلام بالاتر است ای دنیاییان نادان و منحرف آگاه باشید که ما سرباز خمینی بزرگیم ما کفن شهادت که کفن شهادت همان لباس بسیجی است پوشیده ایم و در دریای خون شنا میکنیم تا به ساحل آزادی برسیم.و به شما ای مردم سست عنصر و از خدا بی خبر که هرگز رو به جبهه نکرده اید میگویم:اگر همه در خانه ها و شهر ها بمانید و در کانون گرم خانواده خود باشید و من تا زمانیکه خمینی دستور جهاد بدهد در جبهه خواهم ماند. این بزرگترین افتخار من است و بدانید که روزگاری روزگار حساب است .

و به حسابتان خواهند .ادعای مسلمانی ساده است در عمل باید مردانه بود و بدانید شهادت آرزوی ماست و تا زمانیکه خداوند بخواهد و اسلام نیاز به خون داشته باشد میدهیم و با دل و جان و با عشق خون میدهیم و شعارمان شعار حسین است هیهات منه الذله .

من از امام دست بر نخواهم داشت اگر چه خود را لایق سربازی این امام نمیدانم اما دلم خوش است که او امام من است و افتخارم این است که سرباز خمینی هستم و بدانید که هر که از او دست بردارد به نیستی رفته است و هر که یار خمینی شود از همه ی مشکلات و آسیبها در امان است.
او امام حق است نائب امام زمان و اطاعت از او بر هر مسلمانی واجب است و تو ای مادر و پدر و خواهرانم و برادرانم صابر باشید و خدای ناکرده دم به شکوه بر نیاورید. امام را یاری کنید و در این مصیبت صبر کنید که ان الله مع الصابرین . مرا حلال کنید عفو کنید که خداوند مرا ببخشد و بیامرزد و شهید قرار دهد.
حاج علی محمدی پور

یا در وصیت نامه دیگرش نوشته است :
" ای برادر عرب که به دنبال من می گردی تا گلوله ات را در سینه ام بنشانی و مرا شهید کنی بدان که تو، حالا دنبال من می گردی اما روز قیامت من به دنبال تو خواهم گشت با این تفاوت که تو دنبال من می گردی که مرا بکشی و من به د نبال تو خواهم گشت تا تو را شفاعت کنم

 


[ چهارشنبه 98/3/22 ] [ 6:37 عصر ] [ sadegh22019 ]

نام ونام خانوادگی :شهید رضا ناقه دار نام پدر :غلامحسین میزان تحصیلات :پنجم ابتدایی تاریخ تولد:روز...ماه...سال...1327 تاریخ شهادت:روز 23ماه3سال1367 محل شهادت:شلمچه نام عملیات:بیت المقدس7 می جنگیم،می می میریم سازش نمی پذیریم بنام خداوند بخشاینده مهربان بر هم کوبنده ظالمان وستم گران ،فریادرس داد خواهان ومظلومان وبا سلام ودرود فراوان به امام زمان (عج)ونایب بربرحقش بت شکن زمان خمینی عزیز وبا سلام ودرود به شهداواسرا ومفقودین جنگ تحمیلی وسلام درود به امت انقلابی ایران .باید به عرض مبارکتان برسانم درست است که ایران در حال جنگ با کفر جهانی می باشد وهمه باید این کشور عزیزمان را نگذاریم به دست قدرتهای شیطانی بیافتد ضمن اینکه به جبهه می آییم از اسلام دفاع می کنیم ،خود ما هم به تکلیفمان عمل کرده ودر این زمینه انشاءالله ساخته شده ایم ومی شویم .انشاءالله ایرانی های مبارز این را همه می دانید که اسلام هرگز شکست نخواهد خورد واین ما هستیم که نباید فکر بد به خودمان راه بدهیم .مردم مسلمان هرگز همراه باد نمی شوند ،همیشه دراین جهان هستی بوده است وما باید به قول رهبر عزیزمان ادامه دهنده راه پیامبر اکرم باشیم ومی فرمایند :این شکستها واین پیروزیها شماها را نه چندان خوشحال ونه خیلی دلسرد کند که از صحنه بدرکند .ما باید همه از رفتار این یگانه مرد ،درس شجاعت بگیریم ومقاوم باشیم ودر پایان از کسانیکه به جبهه نیامده اند می خواهم برای یکبار هم که شده است به جبهه بیایند ،بجنگند ،فقط ببینند چه خبر است .امیدوارم خداوند همه شماها را هدایت فرماید.

والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

به خدمت پدر ومادر وبرادران وخواهر وهمسر وفرزندانم ودیگر دوستان وهمسایگان سلام عرض می کنم ،پس از تقدیم عرض سلام ،صحت وسلامتی شما رااز درگاه ایزد متعال خواهانم ،باری به عرض مبارکتان می رسانم اینجانب رضا ناقه دار اولا خودم به جبهه آمدم وهیچ اجباری دراین موضوع نبوده است وبه اینجا هم که آمده ام ،کسی مرا مجبور نکرده است که باید بمانی .خودم برحسب وظیفه درجنگ شرکت کرده ام وزنده ماندن یا مردن ما به دست خودمان می باشد ودر هر کجا که باشیم مرگ ما که رسید باید رفت چه بهتر در این راه مقدس کشته شویم ،بلکه خدامارا ببخشاید .دیگر عرضی ندارم .

 

 


[ چهارشنبه 98/3/22 ] [ 6:32 عصر ] [ sadegh22019 ]

شهید اکبر ابوالحسنی در سال 1330 هجری شمسی در روستای جوادیه فلاح بخش نوق شهرستان رفسنجان متولد شد. در زمان تولد و طفولیت خانواده ایشان در فقر و تنگدستی زندگی می کردند. در سنین 6 تا 9 سالگی به کلاسهای اکابری قدیم می رفت و درس خواند و بعد از آن به کمک پدرش به کارهای کشاورزی پرداخت.

شهید در سنین 12 سالگی به بعد تقریبا به مسائل دینی آشنایی لازم را داشت و دو فریضه دینی (نماز و روزه) را به طور صحیح انجام می داد. خانواده شهید دارای دو فرزند پسر و سه فرزند دختر بود که شهید اکبر ابوالحسنی فرزند اول این خانواده بود.

وی در سن 23 سالگی با دختر عمویش ازدواج کرد که در اوایل ازدواج شهید صاحب خانه نبود و بعد از 5 سال صاحب خانه شد و همچنین شهید دارای هفت فرزند می باشد (سه فرزند پسر و 4 فرزند دختر).


مروری بر وصیت نامه شهید اکبر ابوالحسنی:

بسم الله الرحمن الرحیم

گواهی می دهم به وحدانیت خداوند یگانه و به رسالت نبی اکرم پیغمبر اسلام و امامت ائمه معصومین صوالت الله اجمعین.


اینجانب وصیت می کنم چون در موقعیت حساس و سرنوشت ساز که جمهوری اسلامی از هر طرف مورد حمله ناجوانمردانه ابرقدرتها شوروی و آمریکا و اعمالش صدام و صدامیان ایران عزیز و نظام عدل جمهوری اسلامی مورد حمله قرار گرفته به حکم وظیفه شرعی وظیفه خود میدانم که از کیان و عظمت اسلام و آرمان مقدس جمهوری اسلامی، دفاع کنم و حاضرم با جان و دل در این راه جانم را فدای اسلام و به رتبه عالی شهادت نائل آیم.

زهی افتخار و بسی سرافرازی است همیشه در طول تاریخ مکتب و سرزمین مقدس اسلام مورد هجوم بیگانگان بوده و شهیدان از صدر اسلام در زمان پیامبر عظیم الشأن و ولی گرامی اش امیرالمؤمنین و فرزند والاگوهرش حسین بن علی (ع) داشته و اکنون که نظام جمهوری اسلام و امیر مستضعفان جهان، امام خمینی بوجود آمده و از بدو تأسیس آن مورد توطئه ها و حمله ها قرارگرفته و الحمدالله یکی بعد از دیگری به صورت معجزه پیش رفته و به پیش می رود تا اهداف عالی اسلام و نظام عدل الهی را در تمام ابعاد آن مستقر و پیاده کند.

لذا بر همه ما واجب است که این مقام والای عمر ولی و ولایت فقیه نایب برحقش امام زمان اطاعت کنیم و موانع را برطرف و پرچم پرافتخار ایران اسلامی را در سراسر جهان به اهتزاز در آوریم و به امید آن روز، تکرار می کنم که من داوطلبانه با کمال اشتیاق و شور و شوق این راه را انتخاب کردم و امیدوارم مانند برادران به خون آغشته عزیزم، نیز به شهادت و به لقاءالله که آرزوی من است برسم، زیرا همه از خدائیم و به سوی خدا می رویم چه بهتر از آنکه من این امانت را جان خویش را در راه او نثار کنم، لذا سفارشم به همه همسنگرانم و مسلمانان این مسیر را بپیمایند و از مقام ولایت فقیه اطاعت کنند و برای استقرار نظام جمهوری بکوشیم ما ایرانیان آزاد و آباد و مستقل و سربلند داشته باشیم.

اگر من در این راه به شهادت رسیدم، به فیض شهادت راه داشته ام ، جنازه ام را در کنار شهیدان عزیز همسنگرانم در بهشت زهرا الهیه، جوادیه به خاک بسپارید و سفارشم به پدر عزیزم و مادر عزیزم و بازماندگان آن است که بعد از شهادتم زیاد ناله و اندوه به خود راه ندهند و بی طاقتی و زجری بدهند، شهادت ، شهادت است این که غم ندارد، بلکه شادی آفرین است.

به فرزندان نور چشم من ، محمدرضا عزیزم، فاطمه عزیزم، جواد عزیزم و زهرا عزیزم سفارش می کنم راه خدا را در پیش گیرند و مسیر حق و اسلام منصرف نشوند و به همسرم سکینه، سفارش می کنم که در تربیت فرزندانم بکوشد تا فرزندان صالح و قدر همه مسلمانان را به جا آورند و قرض مردم را تحویل دهند.

سلام گرم من به همه. به رهبر عزیزالشأن اسلام، امام خمینی به امید روزی که پرچم پرافتخار ایران در سراسر قله های کشوری جهان به اهتزاز در آید و مستضعفین از چنگال ابرقدرتهای جهان نجات ببخشند. امید دعای خیر دارم که بر من قرآن و فاتحه بخوانند و از خداوند بزرگ مرا بخواهند و در ضمن تقدیر و سپاسم را از گروه رزمنده ، بسیج جوادیه، الهیه، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رفسنجان ابراز امیدواری و برای همه آنها فتح و پیروز و سلامت کامل آرزومندم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

خدایا خدایا تو را به جان مهدی تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

خاطرات شهید اکبر ابوالحسنی (دستخط)

 

 

 


[ چهارشنبه 98/3/22 ] [ 6:30 عصر ] [ sadegh22019 ]
درباره وبلاگ
موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب
بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 6123